بی هوایت نفسم می گیرد می گیرد می گیرد
یه نگاهی به دلم کن که دلم می میرد می میرد می میرد
به سرم میزند هر بار برم سمت در و
غم این خانه ی بی تو مرا می گیرد می گیرد می گیرد
تو بمان تا غزل آغاز کنم
گره از کار دلم باز کنم
تو بخند گرچه به هم می ریزم
دوست دارم با تو پرواز کنم
چشم جادوی تو خورشید من است
عشق تو خانه ی امید من است
تا تو باشی غم فردا نخورم
مهر تو روشنی قلب من است
دیدگاهتان را بنویسید