بعد از تو هر شب با غمی تازه سر صحبت نشستم
یاد خمار آن دو چشمت بس که بی پیمانه مستم
ای درد شیرین کنده ام جان تا که فرهاد تو باشم
از یاد دنیا رفته ام تا هر نفس یاد تو باشم
برگرد و قلبم را پس بیار
آغوش گرمم را پس بیار
پناه من دست سرد تو نیست
از چشمان تو ماندم جدا
از دستانت دورم تا کجا؟
بگو چرا دردم درد تو نیست؟
وقتی دلم رفت
فهمیدم انگار بی تو جهان
شبیه خواب بچگی نیست
که زنده بودن زندگی نیست
اگه تو بودی
به جای من با حال خراب
با غصه و غم چه می کردی
با دوریِ هم چه می کردی؟
دیدگاهتان را بنویسید