ای شوق قدم های من!
حسرت زیبای من!
جان به لبم کرده نگاهت
ای دار و ندار دلم!
صبر و قرار دلم!
مستم از آن چشم سیاهت
جزمن به کسی دل نبند
ای گل زیبا بخند
مزه ی آرامش من باش
من عاشق و دیوانه ام
چشم تو میخانه ام
تاب و تب و خواهش من باش
رد می شوی و پشت تو یک شهر بهم می ریزد
می خندی و می خندی و هربار دلم می ریزد
با هر قدمت هر قدمت هر قدمت می میرم
یعنی تو به من می رسی و دست تو را می گیرم ؟
زیبای من!...
ای شوق قدم های من!
حسرت زیبای من!
جان به لبم کرده نگاهت
ای دار و ندار دلم!
صبر و قرار دلم!
مستم از آن چشم سیاهت
دیدگاهتان را بنویسید